سوالی که برای اغلب افراد پیش میآید این است که افرادی که به کما میروند چه چیزهایی میبینند و درک میکنند؟
بسیاری از مردم، به دلیل ضربه به سر و یا ابتلا به بیماری، وارد حالت کما میشوند. تحقیقات زیادی بر روی واکنشها و ادراک بدن در این حالت انجام شده است که همه آنها نتایج یکسانی را نشان نمیدهند.
امروز در دکتر چک، میخواهیم به این سوال پاسخ دهیم که انسان در کما چه میبیند؟ با ما همراه باشید…
کما چیست و فردی که به کما میرود، چه شرایطی را تجربه میکند؟
افرادی که به این حالت میروند، کاملا بیهوش به نظر میرسند. این افراد، به صدا زدن، درد و یا لمس کردن پاسخی نشان نمیدهند و نمیتوان با هیچ محرکی، آنها را بیدار کرد. مغز افراد در این حالت، هیچ نشانهای از چرخه طبیعی خواب و بیداری را نشان نمیدهد. به همین دلیل، اغلب افرادی که در کما هستند، خواب نمیبینند و پس از به هوش آمدن، گذر زمان را متوجه نمیشوند.
با این حال، افراد زیادی هستند که ادعا کردهاند در طول مدت زمان بیهوشی، خوابها و یا کابوسهای ادامه داری را تجربه کردهاند. محققان بر این باورند که احتمالا اینکه برخی از افراد در این حالت، رویا دیدن را تجربه میکنند، بستگی به علت به کما رفتن دارد. اگر قشری از مغز که به بینایی مربوط است آسیب ببیند، احتمالا رویاهای بصری نیز از بین خواهند رفت. و یا اگر قشر شنوایی مغز آسیب ببیند، احتمالا فرد قادر به شنیدن صداها در رویاهای خود نخواهد بود.
همچنین، گمان میرود در صورتی که نواحی مربوط به چرخه خواب و بیداری مغز آسیب ببیند، احتمالا فرد قادر به دیدن رویاهای عادی نخواهد بود و سایر حالتهای رویاگونه را تجربه میکند.
ماهیت کما و احساسات و ادراکی که هر فرد در زمان به کما رفتن تجربه میکند، تقریبا ناشناخته باقی مانده و تمامی دانش ما از این وضعیت، به تجربیات افرادی که به هوش آمدهاند گره خورده است.
در کما چه چیزهایی دیده یا احساس میشوند؟
برای اینکه بتوانید دید بهتری از وضعیتهای مختلف این حالت داشته باشید، میخواهیم در این بخش، تجربه برخی از افرادی که دوران کمای خود را در سایت Reddit به اشتراک گذاشتهاند، مطالعه کنیم.
با اینکه شاید برخی از افراد تصور کنند در این شرایط هیچ ادراک یا رویایی وجود ندارد، اما برخی از بیماران ادعا کردهاند که توانستهاند در طول این مدت، تمامی محیط اطراف خود را درک کرده و صداها را به وضوح بشنوند. برخی دیگر گفتهاند که در تمام مدت، رویاهایی طولانی و ادامه دار داشتهاند. عدهای دیگر دچار کابوسهای برزخ گونه شدهاند. برخی دیگر بین حالت نیمه هوشیاری و نیمه بیهوشی شناور بودهاند و…
تجربه 1:
یکی از کاربران، دورانی که در کما به سر برده بود را اینگونه توصیف کرده است: “من اغلب کابوسهای وحشتناک و واضحی میدیدیم که در پیرامونم اتفاق میافتادند. معمولا خواب میدیدم که در یک قایق در حال غرق شدن هستم و شاید دلیل آن تختخواب متحرکی بود که برای جلوگیری از زخم بستر در زیر من قرار داده شده بود. برخی از اوقات، گروهی از افراد را میدیدم که به من میخندیدند و یا برایم گریه میکردند. لحظاتی بود که به طور مبهم متوجه اطرافم میشدم. به عنوان مثال، زمانی که دوستان مدرسهام به دیدارم آمدند را به خاطر دارم؛ یا زمانی که پدرم با پرستار دعوا میکرد و… ”
تجربه 2:
” من در طول مدت این حالت، رویاهای بسیار واقع بینانهای را میدیدم؛ به طوری که پس از به هوش آمدن، تصور میکردم زندگی روزمرهام را تجربه میکردم و هرگز در کما نبودم. حتی فکر کردن به آن هم وحشتناک است! زمانی که از کما بیدار شدم، یادم نمیآمد که در بیمارستان بودم. تصور میکردم در تمام این مدت به هوش هستم و یک زندگی عادی دارم!”
تجربه 3:
“مادر من در طول مدت کما، هر دو پایش قطع شد و در این مدت، کابوسهای وحشتناکی از جویده شدن پاهایش توسط شیاطین و خون آشامها میدید. ”
تجربه 4:
” من برای 2 هفته در این حالت بودم و به خاطر میآورم که در یک جلسه پزشکی که پرستار و خانوادهام در آن حضور داشتهاند شرکت کردهام؛ اما در واقع چنین نبوده است. من تا به حال به آلاسکا نرفتهام و یا علاقهای به رفتن به آنجا نداشتهام. اما در رویاهایم به آلاسکا سفر کردم و آنجا برایم بسیار زیبا و مجدوبکننده بود. ”
تجربه 5:
” من در طول درمان سرطان، به مدت 3 روز در کمای پزشکی بودم. برادر دوقلوی همسان من یک سال قبل به علت سرطان فوت کرده بود. تمام مدتی که در کما بودم، او همراه من بود و ما در یک میدان سبز بزرگ با آفتاب زیاد، در حال صحبت کردن بودیم. من در طول کما، هیچ یک از صحبتهای افراد خانوادهام یا دیگران را نشنیدم. پس از بیدار شدن، احساس میکردم که به تازگی به رختخواب رفتهام و با خستگی از خواب بیدار شدهام. ”
تجربه 6:
“من به دلیل ابتلا به آنفولانزای خوکی به مدت دو هفته در کمای پزشکی بودم. به خاطر تلویزیونی که در اتاقم بود و داروهایی که به من داده میشد، یکی از سینماییترین رویاهایی که تا به حال دیدم را تجربه کرده بودم! در خواب، خبر بازنشستگی اپرا وینفری را دیدم و همچنین یک ابر قهرمان بودم و میتوانستم پرواز کنم و با دشمنان بجنگم.
بعد از بیدار شدن، نه اخباری که شنیدم واقعیت داشت و نه ابرقهرمان بودم. به همین دلیل برای مدتی دلخور بودم!”
تجربه 6:
من به دلیل سقوط از ارتفاع 15 متری، تمام استخوانهای کمرم شکست و به کما رفتم. در رویاهایم تصور میکردم مسافر زمان یا خدا هستم و افرادی در حال تعقیب و شکنجه من هستند. این رویاها بسیار واقعی به نظر میرسیدند به طوری که پس از بیدار شدن، تا مدتها تصور میکردم پرستاران در حال شکنجه من هستند و باید از آنجا فرار کنم. توهم من به قدری زیاد بود که درک نمیکردم در بیمارستان در حال مداوا هستم. ”
نظر پزشکان درباره کما
انواع مختلفی از ین شرایط وجود دارد. به همین دلیل، ادراک و تجربیات افراد در زمان به کما رفتن، با یکدیگر متفاوت است. به نظر میرسد بسیاری از افرادی که به این شرایط رفتهاند، کمابیش در برخی از اوقات، از اتفاقاتی که در اطرافشان میگذرد آگاه هستند و مغز آنها، این اتفاقات را به صورت رویا یا کابوس در میآورد.
به همین خاطر، بهتر است در زمان ملاقات با فردی که در کما است، حتما با آرامش و شمرده شمرده با او صحبت کنید و سعی کنید چشم اندازی زیبا و امیدوارانه به او بدهید تا بتواند از کابوسهای وحشتناکی که در اطراف سرش میچرخد خلاص شود.
سخن پایانی
کما ممکن است به دلایل زیادی رخ دهد. برخی اوقات، شدت صدمات به قدری زیاد است که فرد بلافاصله به کما میرود. در این مواقع، نمیتوان زمان به هوش آمدن را تخمین زد. نوع دیگری از کما وجود دارد که به آن کمای پزشکی میگویند. کمای پزشکی، برای مدیریت خطر و تسریع بهبود بدن انجام میشود. زمان به هوش آمدن در این نوع کما، بستگی به نظر پزشک و بهبودی بیمار داد.
از آنجایی که انواع مختلفی برای کما وجود دارد، معمولا افراد تجربیات مختلفی در زمان کما خواهند داشت. برخی از افراد در طول مدت کما، هیچ رویا یا خاطراتی را تجربه نمیکنند. برخی دیگر بین حالت واقعیت و رویا زندگی میکنند و برخی دیگر، کاملا نسبت به اتفاقهای اطرافشان آگاهند ولی قادر به برقراری ارتباط نیستند.
در صورتی که خاطرهای مربوط به زمان به کما رفتن و یا سوالی درباره آن دارید، میتوانید آن را در قسمت نظرات مطرح کنید.
میلاد
یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲سلام . من در گذشته به دلیل تصادف مدت کوتاهی به کما رفتم و خوشحالی و ناراحتی اطرافیانم رو از این اتفاق متوجه میشدم ، و یک فرشته نورانی را میدیدم که به من امیدواری میداد که به زندگی برمیگردم و حالم خوب میشود